می خانه. میکده: عقل اگر در میانه کشته شود دیت از باده خانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ما هم بباده همدم خاقانییم و بس کو راه باده خانه که جویای باده ایم. خاقانی
می خانه. میکده: عقل اگر در میانه کشته شود دیت از باده خانه بستانیم. خاقانی (از آنندراج). ما هم بباده همدم خاقانییم و بس کو راه باده خانه که جویای باده ایم. خاقانی
پسرخاله. دختر خاله. خاله زا (به اصطلاح اهل گیلان) : فرعون تو را میخواهد به بدل قبطی بکشدو آنمرد خاله زادۀ فرعون بود. (قصص الانبیاء ص 92). - امثال: خاله ام زائیده خاله زام هو کشیده
پسرخاله. دختر خاله. خاله زا (به اصطلاح اهل گیلان) : فرعون تو را میخواهد به بدل قبطی بکشدو آنمرد خاله زادۀ فرعون بود. (قصص الانبیاء ص 92). - امثال: خاله ام زائیده خاله زام هو کشیده
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی